آسمون انقد قشنگه که دلم میخواد وسط خیابون بشینمو ساعت ها نگاهش کنم?☁

پس الان میرم و تا چند ساعت آینده نمیخوابم و فکرای قشنگ میکنم و رویابافی میکنم و سناریو میسازمو....
کلا سعی میکنم همه ی افکارم مثبت و قشنگ باشه که یکم حالم خوب بشه:)))

تو این چند وقت ذهنم انقد درگیر بوده
که حس میکنم از روتینای روزانم دور شدم
مثلا خیلی وقته قبل خواب رویابافی نکرم
و این از من خیلیییییی بعید بود.

فور کنید رندتون کنم??

دیگه حرفا و رفتارا انقد تکراری شدن،
که دیگه حتی اشکمم در نمیاد
فقط یه بغض سنگین تو گلوم خفم میکنه
و یه اتاق تاریک و خواب پناهم میشه.

زندگی تو ایران، با خانواده ی ایرانی و معاشرت با ایرانیا که از قضا قدیمین، به شدت سخت و عذاب آوره...

زندگی تو ایران، با خانواده ی ایرانی و معاشرت با ایرانیا که از قضا قدیمین،
به شدت سخت و عذاب آوره...

«ماهِ من»

یه شب که دوتایی رفته بودیم بیرون
روی پل ایستادمو به ماه آسمون نگاه کردم
بعد بادی به غبب انداختمو با غرور گفتم:
_اهای آسمون...
_اینجارو نگاه کن...
بعد به اون چشم دوختم که با لبخند داشت نگاهم میکرد با انگشت بهش اشاره کردمو دوباره رو به اسمون گفتم
_آره دقیقا همینجارو نگاه کن...
این دخترو میبینی؟
این دختر ماه شبای سیاه منه...
باید بهم خیلی حسودی کنی که ماهی زیباتر از ماه تو دارم...
قشنگ خندید و گفت: چی میگی دیوونه...
یهو برگشتم و...
دیدم نیست...
اشک تو چشام جمع شد
بغض گلو چنگ زد
دوباره به ماه نگاه کردمو گفتم:
_دیدی ماهم رفت؟
دیدی ماه قشنگ شبام رفت؟
دیگه ام بر نمیگرده...واسه همیشه رفته
لبخند تلخی با چشمای اشک الود زدمو گفتم:
_حالا جامون برعکس شده...
من بیش از اندازه به تو حسودی می کنم که ماهت کنارته...
اما یادت باشه...
ماه من همیشه از ماه تو زیباتره...
برگشتمو به جای خالیش نگاه کردم که قطره اشکم سرازیر شد...
با بغض گفتم:
_اگه برگردی بهت میگم که اون شب چی میگفتم
قول میدم...فقط برگرد
آسمون که بدون ماهش زنده نمیمونه
بدون تو من تاریکترین شبم
جون هرکی دوس داری چشماتو باز کن فقط یکبار دیگه ماه قشنگمو ببینم
یک لحظه چشماشو تصور کردم و اروم اروم به عقب قدم برداشتم و...اون نیومد پیشم اما من..
رفتم پیش ماه قشنگم...

حس میکنم مرگ تدریجی رو دارم تجربه میکنم!
*درد شدیددد

خیلی سخته کسی که همیشه و تو هرحالی بهت توجه میکردو دیگه نداشته باشی.