ЭЪЛОН ЖОЙЛАШ
ADMIN @A_D_M_I_N_A
@A_d_m_i_n_k_a_n_a_l
+998979800017
+998339800017
Last updated 3 months, 1 week ago
خوشا نسلی که از اینهمه زیبایی ها سیراب شدند. ما که دیر رسیدیم و ننوشیده اینهمه زیبایی از دستمان رفت.
ساز و آواز
خواننده: بنان
آهنگساز: جواد معروفی
دستگاه/مایه: اصفهان
شعر: حسنعلی رفیعا
انوس فیلم مستند " وقایع نگاری بخارا " به کارگردانی فرامرز اسدی👇
پنجشنبه شانزدهم اسفندماه ۱۴۰۳، ساعت ۱۷
خانۀ هنرمندان ایران، تالار استاد جلیل شهناز
پادکست سلام آقای رئیس جمهور
کانون نامههای شنیداری (کُنِش)
اولین نامهی شنیداری از پادکست
《سلام آقای رئیس جمهور》
این اولین نامه از سری نامههای شنیداری خطاب به رئیس جمهور ایران است که در آخرین روز مهر ماه ۱۴۰۳ منتشر شد.
در این نامهها با پرداختن به یک موضوع محوری، در حواشی آن صحبتهایی مطرح میشود و با چند پیشنهاد هر نامه به پایان میرسد.
موسیقیهای ابتدای هر نامه موسیقی پایانی نامهی قبلی خواهد بود در نتیجه بر خلاف رویهی معمولاً ثابت پادکستهای دیگر، در این نامهها ما یک عنوانبندی ثابت نداریم.
همچنین سعی میشود این نامهها هم کوتاه و هم کافی و هم ساده باشد.
این نامه را به تمام نوجوانان و جوانان کشورمان ایران تقدیم میکنیم.
عنوان اولین نامه:
شورای جوانان ایران
**کانون نامههای شنیداری
(کُنِش)**
مجموعهی کنش تلاش دارد در مفاهیم و موضوعات مختلف نامههای شنیداری تولید و منتشر کند.
اینجا نامههای کوتاه شنیداری به رئیس جمهور ایران منتشر میشوند.
هر نامه به یک موضوع اصلی و چند پیشنهاد محدود است. ?
رضا مقصدی
.....................
درآستانه ی نوزدهمین سالگرد ِ از دست دادن عزیز ِ شعرِ پارسی ایستادهایم.
این شعر سالها پیش در اسپانیا با یادِ آن یار«آن ، یگانهترین یار» نوشته شده است.
در آنجا دو چیز بیش از هر چیز مرا به جانبِ خود میخواند: "ماه" و "گارسیا لورکا" .
در ساحل، در دیدارهای مهربان با ماه، پیاپی صدای هوشرُبای شاملو با کلامِ شورانگیزِ لورکا در جانم میریخت و مرا تا دور، تا لحظههای پرشور میبُرد.
نخستین سطرهای این شعر در زیر ِ منشورِ نور ِ ماه و در آن ساحل، بر کاغذ نشست.
سپس در سال 76 در «دفتر هنر» ویژهی احمد شاملو به سردبیری مهربانم «بیژن اسدیپور» در امریکا انتشار یافت.
در این لحظه، با بهرهگیری از کلام ِ فاخرِ ِ«سایه» ی عزیزم، به آن «بامداد ِ» همیشه ،میگویم:
یاد ِ دلنشین ات، ای امید ِ جان
هر کجا روَم، روانه با من است.
......................
قُقنوس در آتش
....................
به قامتِ بلندِ حماسه وُعشق:
احمد شاملو
......................
..... پس
واژه را دوباره فرا خواند
تا از فراز ِ عاطفه ی ابر، بگذرد
وز نور
وز غرور
جامی به سربلندیِ آوازِ عاشقان
بردارد
تا بامداد، بر سر ِما خیمه، گُستَرد.
همواره یک پرنده
بر شانه ی ستبر ِ بلندش
رو ،سوی روشنایی ِ یکدست
آوازهای تازه به لب دارد.
این کیست؟ از کدام تبار است؟
وقتی که برف را
بر حرف وُ بر هِجای جهان
می بیند
ما را به میهمانیِ خورشید می بَرَد.
گندم
صدای ماست
شادی
جوانهاش.
آن جا که آسمانِ زمان، خالی-
از بوسهی برهنهی باران ست
بر ریشه های تشنهی ما
می بارد.
در کارگاهِ هستی
− این آفریدگار −
بومی ز خاک دارد
رنگی ز شاعرانگی ِ افلاک
مضمونی از مناظر ِ انسان.
هر جا که عشق
از آبیِ ی یگانهاش خالی ست
آوازی از سپیده دمان ست.
دیریست " آن کلام ِ مقدس "
با پیکر ِ نشسته به خاکستر
در شعلههای آتش
می سوزد.
شادا
قُقنوس را بشارتِ او زنده می کند.
گیتارهای تاریک!
گیتارهای درد!
"اسپانیا" ترانه ی "لورکا" را
چون باغی از انار، به جانش ریخت.
فریاد ِ"بامداد"
اما
اینجا
میانِ زخم ِ دلِ ما
ایستاده است.
............
اسپانیا ۱۹۹۷
@YaldaEbtehaj
ЭЪЛОН ЖОЙЛАШ
ADMIN @A_D_M_I_N_A
@A_d_m_i_n_k_a_n_a_l
+998979800017
+998339800017
Last updated 3 months, 1 week ago