( اَلـفـبای تِکنولژے وَ ترفَنـد )
آمـوزش ، تـرفـند ، ابـزار
??? : @mobsec_ads
??? : @sudosup_bot
Last updated 3 months, 1 week ago
دوستانی که نظر و نقدی نسبت به من و نوشتههای من دارند میتوانند از این طریق نظرشان را ارسال کنند:[email protected]09122394205
از همهی آنها که نظرات و بازخوردهایشان را برایم نوشتند سپاسگزارم. 🙏
همچنین آدرس صفحهی ایستاگرامم نیز به قرار زیر است:
https://www.instagram.com/p/C2XXF8po6aZ/?igsh=MXE3N2x3cDEwZ2tiOA==
از متن کتاب «جغرافیای شخصی»:
«... خواننده با آنچه من مینویسم الزاماً موافق نخواهد بود. به این اعتبار که جغرافیای شخصی هر کس متناسب با فضای اندیشگی، روانی و تجربه زیستهاش متفاوت و متمایز است، اما دستکم ارزش یکبار مرور کردن را دارد، حتی اگر محتوای آن خلاف دستگاه فکری و عقیدتی ما باشد...»!
درنگی بر یک تجربه
مرتضی نعمتی
وقتی درختی را میکارم، اتصالی نامرئی میان من و زمین برقرار میشود که هرگز نمیتوانم از جذبهی آن خلاص شوم. خودمانیتر بگویم: «زمینگیر میشوم».
درختان زیادی را درین سالها کاشتهام که مرا «زمینگیر» کردهاند. درختان زیادی را نیز از دست دادهام. گاهی در خواب آنها را میبینم که در سایهشان نشسته یا از تنهشان بالا میروم و میوه میچینم.
فراتر از آن وقتی با درختی زندگی میکنم ترک کردن آن برایم دشوارتر میشود. مثلا درخت توت بزرگی که جلوی خانهی ما در روستای هزارانی بود و تابستانها دست در گردنش میانداختم و از شاخههای بلندش بالا میرفتم و توت میچیدم. یک روز صبح بیدار شدم و رد ناشیانهی تبرِ پدرم را بر تنهی ستبرش دیدم. اثر بزرگ نبودنش روانم را برای همیشه رنجور کرد، چندانکه هنوز هم از رنج این فقدان فارغ نشدهام. بخشی از تنهی آن را نگذاشتم که هیمهاش کنند. درست همان بخشی که برای بالارفتن دستانم را به آن حلقه میکردم تا طعم توت را پیش از چیدن در همآغوشی با او مزه کنم.
درین سالها درختان توت بسیاری را کاشتم، در سایهی آنها نشستم، از تنهیشان بالا رفتم و توت چیدم. اما اثر آن زخم کهنه را کاشتن هیچ درختی ترمیم نکرد.
آن تنهی پیر را هر کجا که رفتم با خودم بردم، روغن جلایش زدم که پوسیده نشود و بیآنکه جلوهای خاص داشته باشد، همواره در پذیرایی خانهام جای ویژهای برایش در نظر گرفتم. سنگین بود! هم خودش و هم حجم حضورش! دست آخر در گوشهای از باغ رهایش کردم. روزهایی پیش آمد که سرما وسوسهام کرد بدست آتش بسپارمش، اما نشد که آنرا هیمهای بیجان تصور کنم...
این زخمهای کوچک و کهنه را که میخراشم، درست نمیدانم که درد و لذت با چه نسبتی در آنها ترکیب شده است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
این تجربه نیست که به ما میآموزد! آنچه یک تجربه را واجد ارزش و محتوا میکند حضور و درنگ عنصر «آگاهی» است. غیر از این اگر بود میبایست میوههای درخت بالندهی «خِرد» در دسترس همگان قرار میگرفت! که خرد شاید همان «تجربهی آگاهانه» باشد.
چنان که «جان دیویی» میگوید: «ما نه از خود تجربه، که از تأمل بر تجربه یاد میگیریم».
پس از گذشت ۹ روز از اعتصاب غذای «کیانوش چراغی» جمعی از دوستان و همشهریان او در نامهای سرگشاده ضمن درخواست از او برای پایان اعتصاب غذا، از مراجع قضایی خواستند کیانوش چراغی را آزاد کنند:
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
«کیانوش چراغی» عزیز
ما جمعی از دوستان و همشهریانت بیم آن داریم که تداوم اعتصاب غذای تو پس از قریب به ۹ روز، جانِ گرامیات را به مخاطره اندازد. شرافت، پایمردی و صداقت تو بر همگان آشکار است. ما دوستانه و صمیمانه از تو درخواست داریم با شکستن اعتصاب غذا، خانواده دوستان و همشهریانت را از تداوم حضور پررنگ و شیرینت محروم ننمایی.
همزمان از مراجع قضایی و مسئولان ادارهی امور زندانهای استان ایلام، که حفظ جان کیانوش بهعهدهی آنهاست تقاضا داریم تدابیر لازم برای آزادی ایشان را فراهم کنند و به آغوش خانواده و دوستانش بازگردانند.
- مرتضی نعمتی
- حجتالله مرادخانی
- ناصر همتی
- محمدعلی پورسردار
- احمد علیزاده
- یعقوب محمدی
- کامران تاجمیر
- غلام نوری
- اکرم سبزی
_ آیت عارفی نیا
زمستان است...
آبدانان دیماه ۱۴٠۳
چشم خانم آموزگار!
مرتضی نعمتی
عضو پیشین هیات علمی دانشگاه
آنگاه که بُخلِ محیطی در دَهِش منابع و احساسِ تنگنای فضایی به «درماندگیِ وجودی» ختم شود و تمامی استدلالهای اگزیستانسیال مبنی بر آزادی به سادگی رنگ ببازند و انسان به سمت پوچی و بیخاصیتی میل کند، «مهاجرت» نه یک انتخاب که محصول «جبر جغرافیا»ست.
اینها که گفتم آروغ روشنفکریست «خانم آموزگار»! مسئله برای همه اینقدرها شیک و مجلسی نیست. آنها که وطن را وا مینهند و میروند بیشتر سودایشان نان است نه آزادی!
هنگامی که محیط در رابطهاش با انسان، حد نهایی شرارتِ را به نمایش بگذارد، مهاجرت پاسخی طبیعی است.
با این همه «چشم خانم آموزگار» فرض میگیریم توصیهی مشفقانه شما از سر سیری و پیری نیست. بیش و پیش از آنکه شما امثال من را به ماندن دعوت کنید خود پای رفتن نداریم. نه اینکه پایمان بسته باشد که دلمان هرگز به رفتن قرص نیست. پرسشم اما این است شما برای آنها که هزینهی ماندن در وطن را از جیب و جان دادند چه کردهاید؟! کی و کجا صدایی از شما که عضو پیوستهی فرهنگستان زبان و ادب فارسی هستید و نشان «لوژیون دونوور» از دولت فرانسه دارید بلند شد که ما نشنیدیم؟! کجا دستی تکان دادید برای حمایت یا دستکم برای دلجویی؟!
اینکه جوانان پای وطن بمانند یا نه همیشه یک انتخاب نیست. بر آنها که رفتهاند هم هیچ حرجی نیست. شما اما صلاحیت این توصیهی مشفقانه را ندارید!
.
? جغرافیای شخصی
(معرفی کتاب)
دکتر مرتضی نعمتی، استاد مستعفی دانشگاه شهید چمران اهواز، یکی از منتقدان سرسخت من در فضای مجازی است. او معتقد است روشهای امثال من که مبتنی بر گفتوگو و تفاهم، به قصد تحول آرام و کمهزینه در وضع موجود است، در شرایط امروز ایران نه تنها بیثمر است بلکه موجب تحکیم ساختارهای ظالمانه میشود. یکی از نقدهای او را اینجا ببینید:
https://t.me/MortezaNemati1/233
او در آذر ۱۴۰۲ مدرک دکتری خودش را که سال ۱۳۸۹ از دانشگاه تهران گرفته بود، در اعتراض به اعطای دکترای افتخاری دانشگاه تهران به بشار اسد، در جلوی دوربین پاره کرد. فیلم این اقدام نمادین او را در پیوند زیر ببینید:
https://t.me/MortezaNemati1/115
یک سال پیش از آن نیز پس از دوازده سال تدریس در دانشگاه شهید چمران اهواز، در اعتراض به روندهای غیرعلمی و غیرشفاف و تبعیض آمیز در فرایند گزینش و ارتقاء اعضای هیات علمی، از عضویت هیات علمی آن دانشگاه استعفا داده بود. طی این سالها، برای گذران زندگی شرافتمندانه خود، رستوران راه انداخت، نقاشی کرد، نانوایی کرد و خیلی کارهای دیگر؛ و حالا هم دارد در شهر زادگاه خود (آبدانان) یک آموزشگاه کوچک سنگنوردی برای نوجوانان راه اندازی میکند.
اکنون او تجربه خود را در این سالهای فشار و تبعیض و تنهایی و عسرت، در دانشگاه و در جامعه، در کتابی با عنوان «جغرافیای شخصی» نوشته است. کتابش اجازه چاپ نگرفته است و اکنون آن را به صورت دیجیتال با ما به اشتراک گذاشته است. قلمش گزنده است، زبانش بیپرده است، نقدش پیپروا است و گاهی به اهانت پهلو میزند. اما من به این گفته جان مینارد کینز باور دارم که «مگر نهآنکه واژگان مظهر تهاجم عقل علیه جهلند؟ پس بگذار اندکی خشن باشند».
کتاب «جغرافیای شخصی» را در پیوند زیر بخوانید:
https://t.me/Renani_Mohsen/728
------------------------
https://www.renani.net/
https://t.me/Renani_Mohsen
.
آنچه در پی میآید متنی از دکتر «محسن رنانی» در مورد من و کتابم «جغرافیای شخصی» است. کُنش و روش دکتر رنانی را بارها در فضای مجازی نقد کردهام، اما باید اذعان کنم که نقدپذیری و مَنش نیکاندیشانهی او مرا متاثر کرد.
او قلم و نقد من را «گزنده، بیپرده و بیپروا» میداند که گمان میکنم تعابیر درست و مناسبی باشند. برایش نوشتم:
«کسی که زخمی عمیق را حمل میکند، ای بسا زبانش گزنده، بیپرده و عریان باشد».
این متن را از کانال تلگرامی دکتر رنانی به اشتراک میگذارم و رویکرد اخلاقی ایشان را ارج مینهم: ?
( اَلـفـبای تِکنولژے وَ ترفَنـد )
آمـوزش ، تـرفـند ، ابـزار
??? : @mobsec_ads
??? : @sudosup_bot
Last updated 3 months, 1 week ago