حالا که پیراهنت را
بر چهره کشیده‌ای
و آن رشته موی سیاه از پیشانی‌ات
کنار نمی‌رود
حالا که دهانت مینای خاموشی شده
وبازار پرنده فروشان را
به آتش کشیده
با سینه‌ام
با این گور هزار ساله چه‌ کنم
که هر چه مرگ را کنار می‌زنم
استخوان‌های گمشده‌ات را
پیدا نمی‌کنم

#فریبا_کاحیدی
از کتاب #کابوس_ها_بی_چراغ_می_آیند
#انتشارات_فصل_پنجم
@fasl5

با دستِ تو دنیاشو میسازه
آدم که برفی باشه اینجوره !
از دست تو جونشو میگیره
به حکم دستای تو مجبوره

این حال و روز سرد دنیاشه
یه آدم یخ بسته‌ی بی‌کس
چشمااش میشه دکمه‌های تو
به جای قلبش چی گذاشتی پس ؟

" من آدمِ برفیِ تو بودم
تو که شبیهِ مادرم بودی
یه حسی مثل خالق و مخلوق
تنها که نه ... تنهاترم بودی !

روپوشتو رو شونه‌هام بنداز
غمت نباشه عشق آبم کن !
مثل زمستونای قبلی باز
خودت بسازم و خرابم کن ... "

هاآ میکنی دستای سردت رو
تنهایی از دستاام میریزه
میخندی و یکدفعه کلّی برف
از بهمنِ کوتاام میریزه ...

شک کن به آغوشی که گرمت کرد
که توی تب تا صبح بیداری
با اینکه از برفه تنم اما
گرماتو از آغوش من داری !

سرما گذشت از حد معمولت
تا مردِ برفی مرد شد رفتی
من چیزی از سرما نمی‌فهمم
گفتی که خیلی سرد شد .. رفتی

#اميررضا_زند
از کتاب #قرص_بی_خواب
#انتشارات_فصل_پنجم
@fasl5

صد حسن برای جلب مردم داری
در مشت، هزار سیب و‌ گندم داری
یک عمر میان آتشت می‌سوزم
خوش باش، تمام عمر هیزم داری

#احمد_احمدنیان
از کتاب #سنگی_که_سکوت_در_دهانش_دارد
از تازه‌های نشر
#انتشارات_فصل_پنجم
@fasl5

بهار آمده اما هوا هوای تو نيست
مرا ببخش اگر اين غزل برای تو نيست

به شوق شال و كلاه تو برف می‌آمد
و سال‌هاست در اين كوچه رد پای تو نيست

نسيم با هوس رخت‌های روی طناب
به رقص آمده و دامن رهای تو نيست

كنار اين همه مهمان چقدر تنهايم
ميان اين همه ناخوانده، كفش‌های تو نيست

به دل نگير اگر اين روزها كمی دو دلم
دلی كلافه كه جای تو هست و جای تو نيست

به شيشه می‌خورد انگشت‌های باران... آه
شبيه در زدن تو... ولی صدای تو نيست

تو نيستی دل اين چتر، وا نخواهد شد
غمی‌‌ست باران... وقتی هوا هوای تو نيست

#اصغر_معاذی
از کتاب #آرزوی_اتاق_كوچک_من
چاپ دوم
#انتشارات_فصل_پنجم
@fasl5

چیست راز سربه‌مُهر چشم‌های مهربانت؟
چیست جز شیدایی و صلح و تبسم ارمغانت؟

عصرهای جمعه وقتی شعر می‌خواندی برایم
ناز می‌شد فکر و ذکرت، بوسه می‌شد آب و نانت

شب‌نشینی داشتی، هم با خدا هم با پری‌ها
عرش می‌شد میزبانت، ابر می‌شد مادیانت

خاستگاه بوسه‌ها و عطرها و رنگ‌هایند
گونه‌های مملو از گلبرگ‌های ارغوانت

ماه یعنی سینه‌ریز نقره‌گونت در شب عقد
نور یعنی بافه‌های موی بور بی‌کرانت

شوق یعنی چشم‌های میشی‌ات در شامگاهان
ذوق یعنی خنده‌های دلپذیر ناگهانت

خوش به حال تک‌تک آنان که نزدیک تو هستند
خوش به حال مادرت، همسایه‌هایت، خواهرانت

#حسن_خلجی
از کتاب #گیسات
#انتشارات_فصل_پنجم
@fasl5

هوش از سرم پرید و لبم بر لبت نشست
نور خدا وزید و لبم بر لبت نشست

مرگی چنین به زندگی‌اش هیچکس ندید
جانم به لب رسید و لبم بر لبت نشست

برخاست شور تازه‌ای از عشق در دلم
مهر تو را خرید و لبم بر لبت نشست

چشمت اجازه داد به برقی و گوش جان
حرف تو را شنید و لبم بر لبت نشست

انگار باز آدم و حوا برای ما
سیب از بهشت چید و لبم بر لبت نشست

#مهدی_نیکبخت
از کتاب #بی_تو
#انتشارات_فصل_پنجم
@fasl5

تاریخ روایی شاعران روایت کننده دردها و رنج‌ها و روحیات و چگونگی زیست شاعران است که حق بزرگی بر گردن فرهنگ و زبان فارسی دارند. خواندن مسائل و وقایع زندگی و حتی نامه‌های خصوصی هر صاحب هنری که در بین ما نیست، یاری‌های بی‌دریغ و غیر قابل انکاری به ما، در یافتن چگونگی خلق آثار آن هنرمند خواهد داشت. برای مثال تفسیر بسیاری از ابیات و اشعار حافظ بستگی به دانستن زندگی خصوصی و اجتماعی او دارد، ولی چون، چگونگی زیست و زندگی خصوصی او بر ما پوشیده است، هرکس در حد فهم خود به تفسیر اشعار او می‌پردازد و چه بسا که در این راه به بیراهه می‌روند. تاریخ روایی شاعران، به صورتی که در این کتاب دیده می‌شود کاری است نو که تا کنون نظیر آن انجام نشده است. هنرمندان و به ویژه شاعران، زندگی متفاوتی نسبت به مردم عادی دارند. این حقیر در این کتاب، با خوشه‌چینی از کتاب‌ها و منابع دیگر، روایت کننده این حالات و روحیات بوده‌ام.

#تاریخ_روایی_شاعران
#شهریار
#حسن_مفاخری
با مقدمه #حمیدرضا_شکارسری
#انتشارات_فصل_پنجم
@fasl5

دل به او باخته‌ام وای اگر بو ببرد
لشکر آماده کند دست به گیسو ببرد

رقصش آهنگ نبرد است که با چرخش دست
من دل‌باخته را ساده به هر سو ببرد

چهره‌اش با شب گیسوش درآمیخته تا
ماه را هم به همین سادگی از رو ببرد

عشق، دنیای عجیبی است که در اقلیمش
شیر حق دارد اگر رشک به آهو ببرد

آمد و رفت شبی، نسبت او با من چون
زنده‌رودی است که دل از پل خواجو ببرد

#عرفان_دادگرنیا
از کتاب #پی_رنج
#انتشارات_فصل_پنجم
@fasl5

واژه‌ای نیست که بگویم
چه اندازه نگران تو هستم
و برای علاقه‌مان چون یافته‌های نو خیال می‌بافم
حجم شادمانی‌‌ای که برایم آورده‌ای
از گنجایش دلم بیرون است
گویا
خداوند از دل من خبر داشت
که تو را آفرید
و به خواسته‌ام شکل واقعی بخشید
عزیزترینم
من
برای در آغوش گرفتن تو
برای بوسیدن تو
و حتی دیدن گاه به گاه تو از سنگ هم عبور می‌کنم
دست و دلم می‌لرزد
تنم مرتعش
و ضربان قلبم تندتر شده است
اگر خورشید را در دست راستم
و ماه را در دست چپم بگذارند
هرگز با تو موازنه نخواهند داشت
به ستاره‌های دور
چشم دوختم
دست به دعا برداشتم
تا به وصال تو رسیدم

#توپاک_شکور
از کتاب #آن_گل_سرخ_که_از_میان_کانکرت_رویید
ترجمه: #نادر_احمدی
#انتشارات_فصل_پنجم
@fasl5

پس از بمباران
لب‌هایش هنوز می‌خندد کودک
در قاب کج

#روشنک_رزمگیر
از کتاب #لهار_بر_گلبرگ_های_مگنولیا
از تازه‌های نشر
#انتشارات_فصل_پنجم
@fasl5