پاداهورایی.

Description
میرا می‌نویسد.
https://t.me/boost/PadAhourai
We recommend to visit

از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر
یادگاری که در این گنبد دوار بماند..💕

ارتباط با ادمین کانال👇
@khodshenasivo_comment

Last updated 2 months, 1 week ago

https://snapchat.com/t/v7zPwhDw

Last updated 2 months, 2 weeks ago

﮼ظاهرا چشم شما میل به کشتن دارد...
شعور داشته باشید، با منبع کپی کنید

Last updated 3 months ago

3 months, 3 weeks ago
3 months, 3 weeks ago

اما تاریکی دیوارهای بلندی دورش چیده بود. خارج از اون دیوارها چی بود؟ روشنایی؟ بعید می‌دونست جایی خارج از این منجلاب، حتی ذره‌ای نور وجود داشته باشه.

3 months, 3 weeks ago

«دست و پا زدن کافیه، تمامش می‌کنم.»

3 months, 3 weeks ago

«تو با تاریکی آمیخته شدی، دیگه به روشنایی نیاز نداری.»

4 months, 1 week ago

به سکوت نیاز داشت، اما هیولای زیر تختش به کودک درونش تجاوز می‌کرد و ملکه‌ی ذهنش بالای تن نیمه جانِ کودک، شیون می‌کرد. سرش پر از صدا بود و در نگاهش یک عفریته‌ی مُرده، با نفرت خودزنی می‌کرد.

4 months, 2 weeks ago

فقط رنگ پوست، رنگ چشم و رنگ موها نیست. ما از والدینمون ترس‌ها، زخم‌ها و سیاه‌ترین جلوه‌های وجودشون رو به ارث می‌بریم.

4 months, 2 weeks ago

خودش را از همه جدا کرده بود؛ چرا که حس ناخواسته بودن و طرد شدن تا مغز استخوانش رسوخ کرده بود. خانه‌اش بوی تعفن می‌داد، انگار صدها جسد در دیوارهای آن خانه، پوسیده و خوراک کرم‌ها شده بودند. دلش می‌خواست فریاد بزند، انقدر که قلبش را بالا بیاورد و در خون خودش غرق شده و بمیرد، اما حتی مرگ هم با تمام وجود، او را پس می‌زد.

9 months ago

روان شدنِ جریان خونِ محبوس در ‌رگ‌هایش، بر روی سنگ‌فرش‌های پوست تنش، نشان از بی صبری‌اش برای هم‌خوابی با مرگ بود.

We recommend to visit

از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر
یادگاری که در این گنبد دوار بماند..💕

ارتباط با ادمین کانال👇
@khodshenasivo_comment

Last updated 2 months, 1 week ago

https://snapchat.com/t/v7zPwhDw

Last updated 2 months, 2 weeks ago

﮼ظاهرا چشم شما میل به کشتن دارد...
شعور داشته باشید، با منبع کپی کنید

Last updated 3 months ago