یه وقتایی دلم میخواد از بدنم بیام بیرون. ببینم دارم چیکار میکنم، متوجه باشم چه بلایی دارم سر خودم و دیگران میارم.

فکر‌کنم مدتی اینجا دیگه فعالیت نداشته باشم.

حس میکنم بعد دیدن خیلی چیزا از ادما، دوباره خراب شدم

حالا میشه اسمشو هرچیزی گذاشت، ولی من اصلا، آدم انتقاد پذیری نیستم و خیلی خیلی بدم میاد یکی‌ بهم‌ انتقاد میکنه، بهش افتخار نمیکنم ولی نکنید

بر بخار پنجره یک شب نوشتی: "عاشقم"
خون انگشتم بر آجر حک کنم: ما بیشتر...

- حامد عسکری

نمیدونم چه توصیفی از وضعف چشمام داشته باشم، فقط میدونم یکم‌ دیگه ادامه بدم، درمیان

When I am in the company of new people :
"Oh, am I talkin' too loud?
Sometimes I get over excited, shoot off at the mouth
I never had a group of friends before
I promise that I'll make y'all proud "

از خواب دیدن متنفرم. هیچ وقت دلم نمیخواست خواب ببینم.

این مدتی که دارم یچیزی درست میکنم یا کاری میکنم، ذهنم خود به خود خاموش میشه و فکری ندارم ارائه بدم 🫨